من کی ام
شاید غروبی خسته در دامان یک صحرا
و شاید هم
رهی پر پیچ و خم باشم
که میماند
چو ماری
در پس یک راه نا هموار.
من سراسر لذتم، دردم
شادیم شورم،نشاطم.
گر به پرسد
کودکی از من
چرا آواره گشتی؟
گویمش جانم
ندانی لذت آواره گشتن!
*** 1356«بان زرکه » ماژین(ازتوابع دره شهر)